من نمیتوانم استعفایی از مقام دولتی را به یاد بیاورم که با چنین حس بدشگونی مواجه شده باشد مانند استعفای روخلیو سینگسون.
و درک این موضوع نباید چندان دشوار باشد. او به عنوان عضو کمیسیون مستقل زیرساخت (ICI)، بالاترین اعتبار را به تحقیقات درباره بزرگترین رسوایی فساد که کشور تاکنون دیده است بخشید، رسوایی که شامل از دست دادن صدها میلیارد پزوی مالیاتدهندگان اختصاص یافته برای کنترل سیل به دلیل رشوهخواری بود.
اما لطفاً، از قرار دادن بنجامین ماگالونگ در تصویر همراه با سینگسون خودداری کنید، حتی در سستترین معنای خویشاوندی بین آنها. ماگالونگ مجبور به استعفا از سمت مشاور ویژه ICI شد زمانی که ارتباطات او با یکی از پیمانکاران دولتی تحت بررسی آشکار شد. جدا از آن، او به دلیل اتحادش با رئیس جمهور بیآبروی سابق، رودریگو دوترته، و ابراز تحسین بیپایان نسبت به او، آلوده شده است. دوترته اکنون در لاهه (هلند) در بازداشت به سر میبرد و منتظر محاکمه توسط دادگاه بینالمللی کیفری به اتهام "جنایت علیه بشریت" برای دهها هزار نفری است که در جنگ او علیه مواد مخدر به طور خلاصه کشته شدند.
سینگسون، از سوی خود، هم تخصص حرفهای و هم درستکاری و رویکرد وجدانی به خدمات عمومی را که این شغل میطلبید، دارا بود. او به عنوان یک مهندس صنعتی، به عنوان وزیر کارهای عمومی برای بنیگنو آکینو سوم خدمت کرد و شخصاً، کیفیت آن ریاست جمهوری (2010-2016) را منعکس میکند، بدون آلودگی به فساد و با عملکرد اجتماعی-اقتصادی به ویژه قوی.
به همین دلیل است که استعفای سینگسون علیه او تلقی نمیشود و دلیلی که او ارائه داد به هیچ وجه مورد تردید نیست. یک فرد 77 ساله طبیعتاً آسیبپذیر که ناگهان به یک شغل غیرممکن پرتاب شده و مجبور شده ترسها و امیدهای یک ملت را بر دوش خود حمل کند، پس از تنها بیش از سه ماه کار، مشکلات سلامتی پیدا کرده که نیازمند ترکیبی از داروهای نگهدارنده است، که هیچ کدام از آنها را قبلاً نیاز نداشته است.
اما او کسی نیست که فقط برود و برای همیشه سکوت کند - باز هم، عادتی که ممکن است هنگام کار برای آکینو کسب کرده باشد، کسی که ریاست جمهوری خود را بر اصل اینکه مردم "رئیس" نهایی او هستند بنا نهاد - سینگسون از چیزهایی صحبت کرد که دشواریهایی که در کار با آن مواجه شد را تشدید کرد، چیزهایی که در واقع دست ICI را بست. بدون لجستیک و قدرت متناسب با وعدههای بزرگی که حول آن ساخته شده بود، ICI مجبور شد سرزنش ناعادلانهای را برای کوتاهی تحمل کند. نه تنها کمبود نیرو داشت، بلکه حتی نمیتوانست کسی را مجبور به حضور در جلسات استماع خود کند، چه برسد به اینکه کسی را به زندان بفرستد، سینگسون گفت، و سپس تشبیهی سوزاننده ارائه داد: "...به جنگ فرستاده شده...بدون سلاح."
این افشاگری رئیس جمهور فردیناند مارکوس را برانگیخت تا دستور ارسال لجستیک را صادر کند، اگرچه برخی از آن فقط میتواند پیشپرداختها از جیبهای خصوصی را پوشش دهد. اما، باز هم، مشکل بسیار بزرگتر از لجستیکی است. برای یک چیز، چه سینگسون قصد آن را داشته باشد یا نه، استعفای او نشان داده است که مارکوس در اظهارات بیرونی خود مبنی بر اینکه بگذارد هر چه پیش آید پیش آید، صادق نیست، به ویژه اکنون که او و برخی از اعضای خانوادهاش به این رسوایی کشیده شدهاند.
او میتواند پشت سختیهای شواهد و، در لحظات بحرانی، پشت اصل بیگناهی تا زمانی که گناه ثابت شود، پنهان شود، اما با توجه به خلق و خوی زمانه، این کافی نخواهد بود. غارت با تریلیونها برش خود به جنایت علیه بشریت میانجامد: این محکومیت یک ملت به مرگ از طریق فقر تحمیلی را تشکیل میدهد.
از مارکوس خواسته نمیشود که جبران فراقانونی را تحمیل کند - دقیقاً همان کاری که پدرش با اعلام حکومت نظامی انجام داد، و همچنین دوترته، با اقدام به ابتکار استبدادی خود. از او فقط خواسته میشود که در حد قدرت خود به عنوان یک رئیس جمهور دموکراتیک، از قانونگذاری ضروری برای اصلاح سیستم ناعادلانهای که به سیاستمداران فاسد و همدستانشان اجازه داده است ملت را کور کنند، حمایت کند.
در واقع، بشقابی از قانونگذاری برای تأیید او ارائه شد، و دو مورد از آن باید امیدهایی برای تغییر مهم ایجاد کند. یک لایحه، که در واقع او تأیید کرده است، شرایط یک مقرره قانون اساسی را تعیین میکند که در تمام این 38 سال نادیده گرفته شده است، ممنوعیت سلسلههای سیاسی. امید است شانس تصویب آن در کنگره، که خود 80٪ سلسلهای است، اکنون تحت چالش از سوی ملتی که به پایان صبر خود رسیده است، بیشتر باشد.
لایحه دوم که رئیس جمهور چندان به آن اشاره نکرده است، یکی دیگر مختص به این موضوع است که توسط نماینده لیلا د لیما نوشته شده است. این لایحه حفرههایی را پر میکند که به دزدان در دولت اجازه داده است با مجازات هر کسی که ثروتی انباشته کرده که نمیتواند با وسایل قانونی اعلام شده خود توجیه کند، فرار کنند.
یک اقرار امضا شده باید وزن بیشتری نسبت به کلماتی که صرفاً در هوا پرتاب شدهاند داشته باشد - "هیچ کس در امان نخواهد بود... حتی خانواده من" - اما تردید است که مارکوس، خود وارث غارت، هرگز شایسته باشد که به حرفش، به هر شکلی که داده شود، اعتماد شود. با این حال، این روزها، او هرگز از فرصت تلاش برای اثبات خود محروم نمیشود، و پاکسازی صفوف خود به عنوان یک سیاست ثابت همیشه گزینه خوبی است، حتی در حال حاضر بهتر. حداقل یک معاون نزدیک، منشی اجرایی خودش، که مدتهاست التماس میکند اخراج شود، یک مقاومتکننده آشکار است.
رالف رکتو توسط دیوان عالی کشور به خاطر انحراف 60 میلیارد پزو از بیمهگر دولتی PhilHealth به خزانهداری در زمان وزارت داراییاش مورد انتقاد قرار گرفته است. او گفت که این مدیریت مالی "عقل سلیم" بود، ظاهراً قادر به مقاومت در برابر گفتن آخرین حرف نبود - اما حرفی از کسی که اتفاقاً دروغگویی درباره اعتبارنامههایش ثابت شده است. یا همه آن فراموش شده است؟ در هر صورت، با همان استاندارد، یک فرد مالی که نکته اخلاقی مربوط به بهداشت عمومی را از دست میدهد، مطلقاً هیچ کاری در ریاست بر پول مردم ندارد. تصور کنید رکتو به عنوان رئیس جمهور کوچک چه بدتر میتواند انجام دهد!
در مورد سنا، با وجود تمام خودتصحیحیهایی که انجام داده است، هنوز باید یک وظیفه را انجام دهد، وظیفهای که برای یک دموکراسی وجودی است. سنا باید استقلال خود را با قرار دادن دیوان عالی کشور در جای خود پس از اینکه انگشتی در کار انحصاری سنا فرو کرد و معاون رئیس جمهور استیضاح شده سارا دوترته را با یک تکنیک آزاد کرد - او متهم به اختلاس بزرگ است - تأیید کند. اگر برای هیچ چیز دیگری نباشد، سنا به عنوان دادگاه استیضاح تعیین شده قانون اساسی، مدیون خود است که او را محاکمه کند.
در واقع، من استعفای سینگسون را بیشتر به عنوان یک لحظه روشنگر میبینم تا یک لحظه پیشآگهیدهنده: این رئیس جمهور مارکوس را به گوشهای تنگتر میراند، کنگره و دادگاهها را در اخطار نهایی قرار میدهد، و از سوی دیگر، شورش مسالمتآمیز جامعه مدنی برای اصلاحات را تقویت میکند. - Rappler.com


